🌹 عاشقینامه 🌹
مدتی در شعرها یاد تو نیست
در هیاهو هیچ فریاد تو نیست
عشق ای اکسیر هستیبخش من
جوهر خون جوانان وطن
در دیاری که تباه افتاده است
عشق چون یوسف به چاه افتاده است
کو زلیخایی که پیدایت کند؟
مصر و کنعان را هواخواهت کند؟
عشق اینجا دیگر از تو حرف نیست
آسمان بارانی اما برف نیست
واژههای دلبرانه پرهوس
همچو بارانی که بارد در قفس
عشق اما برف سنگین شب است
بر کویر تشنه که جان بر لب است
الغرض اینجا همه دلمردهاند
در غیاب تو همه پژمردهاند
عشق و شادی چونکه همزاد همند
مردمان شهر بی تو در غمند
من که وصف تو ندانم مو به مو
"شرح عشق و عاشقی"(۱) را خود بگو
با توام با من بگو تو کیستی؟
آتشی؟ نوری؟ هوایی؟ چیستی؟
من که با خود بی تو نجوا میکنم
عشق را اینگونه معنا میکنم
عشق یعنی انتخابی معنوی
من غزل میخواستم شد مثنوی
اختیار خواستن از آن ماست
کی؟ چگونه؟ خارج از فرمان ماست
عشق یعنی گریههای نیمه شب
نام تو بردن میان سوز تب
عشق یعنی زیر باران سوختن
در دل ظلمت چراغ افروختن
عشق یعنی اینکه صاحبدل شوی
عاشق صحرا و آب و گل شوی
عاشق دريا و هامونش منم
عشق من ایران و مجنونش منم
عشق یعنی "بوی جوی مولیان"
عشق یعنی "یاد یار مهربان"(۲)
عشق یعنی گفتن از "جان و خرد"(۳)
آن سخنهایی که جان میپرورد
عشق یعنی چون سياوش بگذری
از میان آتش نامادری
عشق یعنی حسرت سهراب در
آرزوی دیدن روی پدر
عشق یعنی رستم دستان شوی
بر سر نعش پسر گریان شوی
عشق را باید درون "باده" دید
آنچه بی او "بار تن نتوان کشید"(۴)
عشق خیام و رباعیهای او
در جهان گسترده بوطیقای او
با دو بیتی مست و سرگردان شوی
همچو بابا طاهر عریان شوی
عشق یعنی دیدن دیدارها
"هفت شهر عشق"(۵) با عطارها
عشق یعنی مولوی در میکده
در سماع عاشقان میزده
عشق یعنی شمس تبریزی شوی
فارغ از فتوا و خونریزی شوی
عشق یعنی "ديدگان خونفشان"
زآنکه باشد آشنایی را نشان(۶)
عشق یعنی آنچه "سعدی" گفته است
"عاشقی کار سر" ناخفته است(۷)
عشق یعنی حافظ شیرین سخن
"خرقه در رهن شراب"(۸) انجمن
عشق در اشعار نغز جامی است
هفت اورنگش به دنیا نامی است
در "دو روز دوری دیدار" یار(۹)
کشته شد وحشی ز عشق او نزار
عاشقان سرمست در "میخانه"اند
جملگی "عقلآفرین دیوانه"اند(۱۰)
بس که مینوشید "صائب بیحساب"
میدهد "کفاره با ترک شراب"(۱۱)
عشق یعنی آمدن "بیباده مست"
عشق یعنی "مینخورده میپرست"(۱۲)
عشق یعنی شور و حال شهریار
سالها در انتظار وصل یار
وقتی آمد زو بپرسد بیوفا
"جان به قربانت ولی حالا چرا؟"(۱۳)
عشق یعنی "نالهی مرغ سحر"(۱۴)
خواندن "آواز قو"(۱۵) بی بال و پر
عشق یعنی چون "عقاب"(۱۶) تیزچنگ
اجتناب از خوردن مردار و ننگ
عشق یعنی چون غزلهای "عماد"
دوستی با دشمنم دل کرده شاد(۱۷)
آنچه "نیما" کرد عمری جستجو
عشق یعنی "آی آدمها"ی او(۱۸)
عشق یعنی در "زمستان" چون "امید"
هی بلرزی پشت در مانند بید(۱۹)
عشق یعنی "بامداد"ی باشکوه
"شیرآهنکوه مرد"ی(۲۰) همچو کوه
عشق یعنی که "دلت دریا کنی"
همچو "کسرایی" "از آن ما کنی"(۲۱)
چون مشیری بگذری از "کوچه"ای
در شب مهتاب بی او بگذری(۲۲)
عشق یعنی تیشهی "پیکرتراش"
شعر "نادرپور" و عمری در تلاش(۲۳)
عشق آن "اسب سفید وحشی" است
ک"آتشی" از خشم او در سختی است(۲۴)
عشق یعنی ترجمان رنج و درد
چون "فروغ" ایمان به شعر و "فصل سرد"(۲۵)
او که با "عصیان" ز "دیوار"ی گذشت
تا که با "میلاد دیگر" بازگشت(۲۶)
عشق یعنی با "صدای پای آب"
چون "سپهری" میروی هر شب به خواب(۲۷)
تیشه را سازی قلم چون "منزوی"
عشق یعنی "دفتر از سنگ"ی قوی(۲۸)
این همه عاشق چو من سرگشتهاند
در بیان معنیات درماندهاند
این میانه گر که نیکو بشنوی
راست گفته پیر دانا مولوی
"هر چه گویم عشق را شرح و بیان"
"چون به عشق آیم خجل باشم از آن"(۲۹)
ساده میگویم عزیزم، عشق من
ای فدای روی ماهت صد چو من
عاشق پیدا و پنهانت منم
عشق من، شیدای چشمانت منم
عشق من، مهرت شده محبوس دل
عشق یعنی غرق اقیانوس دل
عشق یعنی هر چه دارم آنِ تو
عشق یعنی جان من قربان تو
جواد میرزاجانی
تهرانپارس - پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳
(یادداشتها):
(۱) عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
بیتی از مولانا در مثنوی معنوی - دفتر ششم
(۲) اشاره به بیت مشهوری از رودکی پدر شعر فارسی:
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
(۳) اشاره به بیت مشهوری از شاهنامه، شاهکار حماسی حکیم ابوالقاسم فردوسی:
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
(۴) اشاره به رباعی مشهوری از حکیم عمر خیام نیشابوری:
من بی میناب زیستن نتوانم
بی باده کشیده بار تن نتوانم
من بندهی آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
(۵) عشق یعنی دیدن دلدارها
"هفت شهر عشق با عطارها
(۶) ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی
چه کنم که هست اینها گل خیر آشنایی
بیتی از غزل مشهور فخرالدین عراقی شاعر قرن هفتم هجری
(۷) خواب در عهد تو در چشم من آید، هیهات
عاشقی کار سری نیست که بر بالین است
"شیخ اجل سعدی شیرازی"
(۸) این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
وین دفتر بی معنی غرق میناب اولی
بیتی مشهور از دیوان غزلیات حافظ
(۹) اشاره به دو بیت مشهور از غزلی از وحشی بافقی:
ما را دو روزِ دوری دیدار میکشد
زهر است این که اندک و بسیار میکشد
مجروح را جراحت و بیمار را مرض
عشاق را مفارقت یار میکشد
(۱۰) الهی به مستان میخانهات
به عقلآفرینان دیوانهات
بیت مشهوری از ساقینامهی رضیالدین آرتیمانی، شاعر شوریدهی قرون دهم و یازدهم هجری
(۱۱) اشاره به بیت مشهوری از صائب تبریزی:
کفارهی شرابخوریهای بیحساب
هشیار در میانهی مستان نشستن است
(۱۲) بیتی مشهور از میرزا حبیب خراسانی، شاعر قرن سیزدهم هجری
(۱۳) اشاره به بیت عاشقانهی مشهور از شهریار:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا؟
(۱۴) اشاره به تصنیف بسیار مشهور ملکالشعرای بهار:
مرغ سحر ناله سرکن
داغ مرا تازهتر کن
(۱۵) اشاره به غزل مشهور دکتر مهدی حمیدی شیرازی با مطلع زیر:
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
(۱۶) اشاره به شاهکار جاودانهی دکتر پرویز ناتل خانلری، قصیدهی "عقاب" با مطلع زیر:
گشت غمناک دل و جان عقاب
چو از او دور شد ایام شباب
(۱۷) اشاره به بیتی از غزل مشهور غزلسرای معاصر "عماد خراسانی":
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شدهام دوست ندانم
(۱۸) اشاره به شعر مشهور "آی آدمها" اثر جاودانهی نیما یوشیج
(۱۹) اشاره به شعر مشهور "زمستان" شاهکار مهدی اخوان ثالث (م. امید):
(۲۰) اشاره به شعری مشهور از احمد شاملو (الف. بامداد)
(۲۱) اشاره به شعر مشهوری از سياوش کسرایی:
به ما گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست
(۲۲) چون مشیری "کوچه"ای را بنگری
در شب مهتاب بی او بگذری
(۲۳) اشاره به شعری مشهور از "دفتر شعر انگور" اثر شاعر نامدار معاصر زندهیاد نادر نادرپور با سرآغاز زیر:
پیکر تراش پیرم و با تیشهی خیال
یک شب ترا ز مرمر شعر آفریدهام
تا در نگین چشم تو نقش هوس نهم
ناز هزار چشم سیه را خریدهام
(۲۴) اشاره به شعر مشهور "خنجرها، بوسهها، پیمانها" اثر مشهور شاعر معاصر بوشهر، زندهیاد منوچهر آتشی
(۲۵) اشاره به دفتر شعر مشهور فروغ فرخزاد با عنوان "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد"
(۲۶) اشاره به دفترهای اولیه شعر فروغ فرخزاد که به ترتیب زیر منتشر شدهاند:
"دیوار"، "عصیان" و "تولدی دیگر"
(۲۷) اشاره به دفتر شعر مشهور سهراب سپهری با نام "صدای پای آب"
(۲۸) اشاره به بیت مشهوری از زندهیاد حسین منزوی، شاعر بزرگ معاصر:
عشق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگ
تا به عمری نتوان دست در آثارش برد
(۲۹) بیت مشهور از مثنوی معنوی
بستن *نام و نام خانوادگی * پست الکترونیک * متن پیام |
مجلهی الکترونیکی تاریخ و فرهنگ رودبار گیلان دارای تحلیل تحقیقی و پژوهشی است .
مسئولیت مقالات بر عهده نویسندگان و محققان است .
مدیریت مجله هیچ گونه دخل و تصرفی در مقالات ندارد.
هرگونه استفاده از محتویات مقالات مجله بدون هماهنگی پیگرد قانونی از مراجع ذیصلاح دارد .
فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.