معمار بزرگ نثر پارسی در بوته ی نقد و نظر
✍️ دکتر ابن علی کریمی
روز اول آبان ماه را، روز بزرگداشت مورخی دانا و نویسنده ای توانا نام نهاده اند. نویسنده ای که دست کم در حیطهی نثر فارسی و شیوهی تاریخنویسی در میان مورخان کهن ایرانی، منحصربهفرد بوده و گوی سبقت از دیگران ربوده. به گونهای که غالب پژوهشگران وی را در ردیف تاریخنویسان طراز اول به شمار آورده و تاریخش را در مقایسه با تواریخ دیگر بیمانند دانستهاند. ازین رو است که ملکالشعرای بهار و بسیاری از محققان دیگر، برای او مقدم و تالی در نظر نگرفته اند و از تقلید ناپذیری نثر او سخن گفته اند.
بهراستی این مورخ آگاه کیست که دکتر فیاض «هنر او را اوج بلاغت طبیعی فارسی میداند و بهترین نمونهی هنر انشایی پیشینیان، که زیبایی را در سادگی میجستند و زبانشان مثل طبیعت گرم و زنده بود.» و برخی دیگر، جوهر اصلی تاریخش را حقیقت دوستی دانستهاند، آنهم در کمال امانت و صداقت. بیهوده نیست که او را «گزارشگر حقیقت» نام نهادهاند. او کسی نیست، جز معمار نثر پارسی، یعنی ابوالفضل بیهقی، که نیتش از نوشتن تاریخ این بوده است که «تاریخی پایه ای بنویسد و بنای بزرگ افراشته گرداند، چنانکه ذکرش تا آخر روزگار باقیماند.» معماری که اگر کسی «پارسی شناسد و بهای او» بی تردید نمیتواند در برابر هندسهی تالیف الفاظش به احترام برنخیزد. به همین خاطر است که ادیب پیشاوری، شاعر بزرگ (وفات۱۳۰۹ش) در پایان تصحیح تاریخ بیهقی، قصیده ای در مدح بیهقی به طبع رسانده و این بیت را آورده :
هندسهی تالیف الفاظ آن چنان دانی درست که قلیدس را در این ره خیره و حیران کنی
به راستی این هندسهی تالیف الفاظ در تاریخ بیهقی چیست که اینچنین، هم ادیب بزرگی چون پیشاوری را به ستایش و شگفتی واداشته، و هم اقلیدس یونانی را اینگونه متحیر و حیران کرده است؟بی تردید همان بلاغت طبیعی ساختارهای نحوی نثر اوست که در نوشته اش دیده میشود و مخاطبانش را به تحسین وا میدارد.
و اما تاریخ بیهقی چگونه تاریخی است که اینگونه بیهقی پژوهان آن را در ردیف متون درجه اول ادبیات فارسی قرار داده اند. باید گفت تاریخ بیهقی کتابی است بزرگ در شرح تاریخ آل سبکتکین از آغاز دولت آن خاندان تا اوایل سلطنت ابراهیم ابن مسعود، به عبارتی دیگر، کل و اصل تاریخ بیهقی وقایع ۴۲ سال را توضیح میدهد. از حوادث سال ۴۰۹ قمری در زمان سلطنت محمود غزنوی تا زمان سلطان ابراهیم و کمی پیش از مرگ بیهقی ( ۴۷۰ قمری) متاسفانه امروز جز اندکی از آن باقی نمانده و آنچه مانده تاریخ سلطنت مسعود غزنوی است.
بیهقی پژوهان اهمیت و ارزش این کتاب تاریخی را از چند جهت میدانند: اول اینکه منابع تاریخی اش را برپایهی اسناد و مدارک معتبر میدانند که بسیاری ازین اسناد، چیزهایی است که خود بیهقی عینا به چشم دیده، مدارک و اسنادی که در طی سالها خدمت دبیری در دستگاه غزنویان به مرور یادداشت برداری شده. از طرف دیگر، در آن روزگار، در دیوان رسالت غزنویان، فقط این بیهقی و اسنادش بونصر بودند که «معتمد» دربار بودند و نیز به اقرار خود بیهقی «خزانهی حجت» که محل نگهداری اسناد و مدارک بسیار مهم غزنویان بوده به وی سپرده شده بود و دوم این که اگر از مشاهدات بیهقی بگذریم، دسته ی دیگری از مدارک بیهقی مربوط به روایت راویانی است که شاهد رویداد تاریخی بودهاند و بیهقی عمدتا در آن حوادث تاریخی حضور نداشتهاست. راویانی که مورد وثوق بوده اند و در حقیقت بیهقی به آنچه که میگفت، یعنی «سماع درست از مردی ثقه» جامهی عمل پوشاندهاست.
برخی از منتقدان کتاب تاریخ بیهقی را به داستان شبیه میدانند و بر این باورند که بیهقی مطابق با نظریههای جدید روایتشناسان به روایت تاریخ پرداخته است و روایت تاریخی را با احتیاطی وسواس آمیز همچون راویان حدیث _که سلسله روات و اسناد حدیث را برمیشمارند _ روایت میکند و ضمن معرفی راویان روایت، چگونگی وقوف آنها به موضوع را توضیح میدهد. برای نمونه میگوید: «ازخواجه طاهر دبیر شنودم، از استاد عبدالرحمان قوال شنودم، ….» و گاهی شرحی در صحت قول و امانتداری این راویان بیان میکند، مثلا دربارهی خواجه بوسعید عبدالغفار میگوید:«و او آن ثقه است که هرچیزی که خرد و فضل وی آن را سجل کرد، به هیچ گواه حاجت نیاید.»
آنچه مسلم است تاریخ بیهقی مطابق با تقسیمبندی ژرار ژنت فرانسوی، روایت شناس معروف، یک راوی مرکزی دارد که از نوع برون داستانی است و او کسی نیست جز ابوالفضل بیهقی. و چندین راوی دوم و درون داستانی که ناظر رخدادهای تاریخی هستند، در عین حال این راویان از نظر مکانی درون جهان داستان قرار دارند و از نظر زمانی در مقطعی که وقایع داستان رخ میدهد، حضور دارند. بدیهیاست در این قبیل موارد، راوی مرکزی که بیرون از جهان داستان قرار دارد، روایت او کاملا غیرشخصی و بی طرفانه جلوه میکند.
همچنین راویان دوم چون حوادث مربوط به خودشان نیست که بخواهند آن را تحریف کنند، روایتشان قابل اعتماد بهنظر میرسد.
وجه دیگر اهمیت تاریخ بیهقی به هنر نویسندگی او برمیگردد که تاریخش را جز زیباترین و جذابترین نثرهای زبان فارسی درآورده. منتقدان زیبایی های نثر بیهقی را به رعایت بلاغت طبیعی زبان میدانند. این زیبایی گاهی در کسوت «ایجاز»در کلام بیهقی جلوه میکند. آنجا که در وصف شعر ابوحنیفهی اسکافی و تناسب بین لفظ و معنی میگوید : «به پایان آمد این قصیدهی غرای چون دیبا، در او سخنان با معنی دست در گردن یکدیگر زده.»
زیبایی های نثر بیهقی زمانی دیگر در به کارگیری تمثیلات، تعبیرات و کنایاتی دیده میشود که بیهقی آنها را در لابلای روایتش میآورد. مثلا وقتی امیرمحمد در قلعهی کوهتیز در بند بود، از قول عبدالرحمان قوال گوید:«چون لشگر از تگیناباد سوی هرات رفتند، من و ماننده ی من که از خدمتکاران امیرمحمد بودیم، ماهیای را مانستیم از آب افتاده و در خشکی مانده و غارت شده و بینوا گشته و…» و زمانی دیگر زیبایی های نثر بیهقی به رعایت بلاغت ساختارهای نحوی او برمیگردد که در پژوهش دکتری بانو لیلا سیدقاسم آمدهاست :« بلاغت بیهقی در ساختارهای نحوی او آشکار است، چرا که آرایش واژگانی مهمترین هنرسازه س بیهقی و وجه غالب در ساختارهای نحوی اوست. در همین راستا، بیهقی به دلخواه خود و به اقتضای حال دست به تغییر و جابجایی ترتیب واژگان میزند تا بر چیزی تاکید کند و بز مخاطب تاثیری خاص بگذارد.
نکته ی دیگر این که بیهقی به دلیل ملاحظات سیاسی روشهای محافظه کارانه ای در نقد شخص اول مملکت برمیگزیند، گاه از زبان درباریان اعتراض میکند و گاه با آوردن حکایت و تمثیل به شکل ضمنی و مبهم دستگاه حاکم را نقد میکند. برای نمونه بیهقی وقتی میخواهد روی و ریای امیرمسعود را در داستان دستگیری علی قریب نشان دهد، بی آنکه سخن مستقیمی به بیان آورد با آوردن قید «تازهرویی» به توطئه ی امیر رنگ بیشتری میدهد. زیرا تا ساعتی بعد امیر هر دو برادر «علی قریب و منگیتراک حاجب» را دستگیر میکند. « و منگیتراک حاجب زمین بوسه داد و گفت : خداوند دستوری دهد که بنده ی علی امروز نزدیک بنده باشد و دیگر بندگان که با وی اند. که بنده مثال داده است شوربایی ساختن. سلطان به «تازهرویی» گفت: سخت صواب آمد…» و در جایی دیگر بیهقی شیوه ی دیگر در انتقاد از پادشاه برمیگزیند که نشان از بلاغت ساختارهای نحوی نثر او دارد. او در هر انتقادی از پادشاه به یک نکتهی مثبت نیز اشاره میکند تا به اصطلاح زهر آن را خنثی کند:« اما این خداوند، بس سخنشنو آمد .» بیهقی در جمله ی بالا برای اشاره به مسعود برخلاف غالب مواقع که امیر میآورد، از اصطلاح خداوند استفاده میکند که بار معنایی مثبتی دارد. از آنجا که میخواهد به نکته ی منفی در او اشاره کند، این مثبت، آن منفی را تعدیل خواهد کرد.
مجلهی الکترونیکی تاریخ و فرهنگ رودبار گیلان دارای تحلیل تحقیقی و پژوهشی است .
مسئولیت مقالات بر عهده نویسندگان و محققان است .
مدیریت مجله هیچ گونه دخل و تصرفی در مقالات ندارد.
هرگونه استفاده از محتویات مقالات مجله بدون هماهنگی پیگرد قانونی از مراجع ذیصلاح دارد .
فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.