menusearch
tarikhrudbargilan.ir

هنرمند رودباری بهروز بقایی در یادبود مرتضی احمدی

تقویم
پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
جستجو
هدر سایت

هنرمند رودباری بهروز بقایی در یادبود مرتضی احمدی

(0)
(0)
اشتراک خبر در شبکه های اجتماعی اشتراک
تاریخ درج خبر جمعه ۱۴ دی ۱۴۰۳
تعداد بازدید خبر 168
هنرمند رودباری بهروز بقایی در یادبود مرتضی احمدی

یادبود - به یاد مرتضی احمدی و همه خاطرات خوبش
چرا چرا یادم اومد!

 

📝روزنامه ایران

✍ بهروز بقایی


شاید هنگامی که نوجوانی بیش نبودم روی یکی از جزوه‌های کاهی (نمی‌دونم چی) که تصنیف‌های روز را چاپ کرده بود و می‌فروخت یا نه شاید در رادیویی که آن سال‌ها تنها مونس و همدم مردم شهرستان بود و روزهای جمعه‌اش از کثرت شنونده رقیب نداشت یا نه خدایا شاید در آینه خطی میراث مادربزرگم که در هال خانه ما به دیوار تکیه داده شده بود... چرا چرا یادم آمد.
زمانی هنگام داستان ظهر جمعه رادیو بود، نه خدایا در زخمه‌های پنهان در تار پنهان از چشم غیر در سه راهی سیاهرود و نقله بر و سیاهرود هنگامی که پدربزرگ به من می‌گفت: آخی پسر!یه پنجه بزن ما سر حال بیایم بعد از کار در گوشه تاریکی از مغازه که میان ماندن و رفتن و در رفتن بود کنار کیسه عدس ایستاده بود و مرا می‌پایید.
آن زمان‌ها هنوز با اینکه تابستان بود، آمد و رفت زیادی در جاده نبود. جاده‌ای که در یکی از کامیون هایش عموی جوانم رفت که حق اربابی بگیرد و بازنیامد... نه بهتر است بگویم دیر آمد بسیار دیر، یا اگر خودرویی از آن جاده می‌گذشت که ما بر سر جاده در گودی سه راهی در تالار فروشگاه پدربزرگ بودیم.
تک و توک خودروی دیزلی سنگین با بار سنگین چوب بود یا اتومبیل‌هایی که با هزار زور و زحمت عصر از تهران راه افتاده و 9 و 10 شب خود را به سیاهرود رسانده بودند و لابد انتظار داشتند تا صبح به آستارا و پس از آن به اردبیل برسند و من ناگهان همان‌طور که تار نامرئی خود را کوک می‌کردم به پدربزرگ نگاه می‌کردم...
آه نه یادم آمد یادم آمد در خانه خیابان خواجه عبدالله بود. من داماد مرتضی احمدی شده بودم و در راهرو کنار دستشویی جلوی آیینه بودم و داشتم ریشم را می‌تراشیدم که به میهمانی بروم با آزیتا و تازه جای زنش که فوت کرده بود خالی بود که بفرما بزند یا با دامادش به اصطلاح تعارفی کند که در آیینه راهرو چشمم به پشت افتاد.
او ایستاده بود و مرا که داشتم زیر حلقم را می‌تراشیدم برانداز می‌کرد. به من نزدیک شد و دستم را که احتمال برش زیر حلقم را داشتم آرام پایین آورد و گفت اونجا بد جاییه درست سر سیب آدمه، خطرناکه و بعد صدایش را پایین آورد و گفت من هر دو تونو دوست دارم، فقط همدیگرو اذیت نکنید... که این نشد و ما هم اذیت کردیم و از هم جدا شدیم. سید مرتضی حاج سید احمدی ملقب به مرتضی احمدی از گل نازک‌تر به من چیزی نگفت.

* توضیح اینکه زنده یاد مرتضی احمدی پدر همسر آقای بهروز بقایی می‌باشند و بهرنگ بقایی نوه ایشون هستند