شکاریم یکسر همه پیش مرگ /سری زیر تاج و سری زیر ترگ
✍️دکتر ابن علی کریمی
در تاریخ ادب پارسی آمده است که نظامی گنجوی شاعر قرن ششم هجری هم دوره و هم ولایتی خاقانی شروانی، با خود عهد کرده بود که خاقانی در سوگش مرثیه ای بسراید، اما دست روزگار و قضای الهی کار خود بکرد و او دریغا گوی مرگ خاقانی شد حکایت نظامی، حکایت بنده حقیر است که ناگزیرم دریغا گوی کسی باشم که شصت واندی سال با او بوده ام و خاطرات تلخ و شیرین فراوان با او داشته ام:
همی گفتم که خاقانی دریغاگوی من باشد / دریغا من شدم آخر دریغاگوی خاقانی
هرگز در تصورم نمیگنجید به این زودی و غافلگیرانه روزی من دریغاگوی دوستی دیرین و رفیق روزهای سخت تنهایی و یار گرمابه و گلستانم شادروان حاج جهانبخش جلوه باشم دانشی مردی که فرهنگی بود و نقد حیاتش را در راه تعلیم و تربیت فرزندان محروم شهرستان رودبار گذاشته بود و مشعل فروزان دانش را به دست آنان سپرده بود تا ازگردنه های پرسنگلاخ زندگی گذر کنند و راه را از چاه و سره را از ناسره تشخیص دهند. او به قول سپهری شاعر :
بزرگ بود /و از اهالی امروز بود /و با تمام افقهای باز نسبت داشت /ولحن آب و زمین را چه خوب میفهمید ."
خردمندان و شعرا گفته اند که چندین حقوق واجب بر گردن هر انسان حق شناسی است اول حق واجب خداوند دوم حق پدر و مادر و سوم حق معلم، که مشعل داران تاریخ و فرهنگ بشریتند و ارثان انبیاء به همین دلیل این جمله ی ارزشمند امیر (ع) افتخار آنهاست :
من علمنى حرفاً فقد صيّرنى عبداً.
در همین راستا، بر نگارنده هم به چند دلیل واجب آمد که اولاً در فراق حاج جهانبخش جلوه، معلمی دلسوز و فرهیخته، به قول بیهقی قلم را لختی بگریانم و ثانیاً حق قرابت خویشاوندی نسبی بااو، این حق را بر من واجب کرد و ثالثاً در طول شصت و اندی سال، در تمام دوران حیاتش در ارتباط تنگاتنگ با هم بودیم چه در دوران کودکی و نوجوانی - که غرق در شادی های کودکانه بودیم - و چه دردوران تحصیل در دانشگاه تهران و چه هنگام میانسالی هنوز به خاطر دارم در دوران تحصیل - بین سالهای ۶۵ تا ۶۹ شمسی - چه خاطرات شیرینی با هم داشتیم. بیشتر روزها با هم بودیم. بهترین تفریح مان بازدید از کتاب فروشیهای روبروی دانشگاه تهران بود که از تفریحات به یاد ماندنی و لذت بخش هر دانشجوی شهرستانی بود که کمتر چنین فضاهایی را تجربه کرده بود. در سالن کتابخانه ی دانشگاه، در راهروهای دانشکده ی ادبیات و گاهی هم در مسجد دانشگاه - که در قلب دانشگاه تهران بود -
و زمانهایی دیگر در سالن غذاخوری دانشگاه، که روبروی هم مینشستیم و از هر دری سخن میگفتیم از جمله اشکالات درسی را به بحث میگذاشتیم و رفع اشکال میکردیم. در یغ و درد به قول قیصر شعر معاصر : چه زود دیر میشود! و در این شرایط تنها برای مان حسرت با تو بودن در دلمان میماند بنابراین به یاد آن روزها این ابیات خواجه را ز مزمه میکنیم تا تسلای خاطری حاصل شود:
یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود / دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود/ در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز / چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود/بس بگشتم که بپرسم سبب در دفراق / مفتی عقل دراین مسئله لا یعقل بود. آری سخن از معلمی است که حضورش در زندگی آدمیان، حسی از رضایت و خرسندی میبخشید و به حیات انسانی معنا و محتوایی تازه میداد گذشته از مقامات علمی، صاحب مقامات معنوی بود و حسن سلوک با شاگردانش داشت، بنابراین:
" به حُسنِ خُلق صید دلها میکرد" ویژگی های دیگری در ادب درس و ادب نفس معلم ما بود که کلامش را پرتاثیر و پر جاذبه میکرد و گرمی سخنانش، مهر و محبت او را نرم نرم در تار و پود شاگردانش میبست و وصف گفتار ش هم سنگ این بیت نظامی بود :
چون به سخن گرم شود مرکبش / جان به لب آید که ببو سد لبش
به هر حال گفته اند که مرگ شتری است که بر در خانه ی هر کسی میخوابدو شور بختانه شتر مرگ بر در خانه ی معلم ما هم خوابید ؛مرگی که از اسرارست و پر از راز و رمز ناگشودنی است و انسان در برابر این شیر نر خو نخوار ه جز تسلیم و رضا را هی ندارد از طرف دیگر ،وقتی مرگ را حق میدانند و انسان را جاودانه نمیدانند دیگر چه جایی برای داد و فریاداست :
اگر مرگ دادست، بیداد چیست؟ / زداد این همه بانگ و فریاد چیست؟
و نیز وقتی که خداوند در قرآنش میفرماید: فَإِذا جاء أجلَهُم لایستاخرون ساعه ولايستقدمون دیگر انسان - که مخلوق و آفریده ی اوست - چه حرفی برای گفتی در برابر حکم قطعی آفریدگار خود میتواند داشته باشد.
ویا حکیمی چون فردوسی - که نگرش و تأملات فلسفی اش درباره ی مرگ و زندگی و اسرار حیات، شنیدنی و پذیرفتنی است حیات انسان را جاودانه نمیداند و زمانی که رستم بعد از کشتن فرزندش سهراب ،قصد خود کشی دارد ؛ از زبان گودرز خردمند به رستم میگوید که در جهان چه کسی جاوید زیسته است:
و گز زین جهان، این جوان رفتنی است / به گیتی نگه کن که جاوید کیست؟/ شکاریم یکسر همه پیش مرگ / سری زیر تاج و سری زیر ترگ بنابراین به قول حکیم فردوسی، همه ی ما انسانها، تسلیم مرگیم چه پادشاه که تاج بر سر دارد و چه سرباز که کلا هخود بر تارک. و آنکه باقی و جاوید است تنها خداست.
به هر حال گفته اند که مرگ شتری است که بر در خانه ی هر کسی میخوابدو شور بختانه شتر مرگ بر در خانه ی معلم ما هم خوابید ؛مرگی که از اسرارست و پر از راز و رمز ناگشودنی است و انسان در برابر این شیر نر خو نخوار ه جز تسلیم و رضا را هی ندارد از طرف دیگر ،وقتی مرگ را حق میدانند و انسان را جاودانه نمیدانند دیگر چه جایی برای داد و فریاداست :
اگر مرگ دادست، بیداد چیست؟ / زداد این همه بانگ و فریاد چیست؟
و نیز وقتی که خداوند در قرآنش میفرماید: فَإِذا جاء أجلَهُم لایستاخرون ساعه ولايستقدمون دیگر انسان - که مخلوق و آفریده ی اوست - چه حرفی برای گفتی در برابر حکم قطعی آفریدگار خود میتواند داشته باشد.
ویا حکیمی چون فردوسی - که نگرش و تأملات فلسفی اش درباره ی مرگ و زندگی و اسرار حیات، شنیدنی و پذیرفتنی است حیات انسان را جاودانه نمیداند و زمانی که رستم بعد از کشتن فرزندش سهراب ،قصد خود کشی دارد ؛ از زبان گودرز خردمند به رستم میگوید که در جهان چه کسی جاوید زیسته است:
و گز زین جهان، این جوان رفتنی است / به گیتی نگه کن که جاوید کیست؟/ شکاریم یکسر همه پیش مرگ / سری زیر تاج و سری زیر ترگ بنابراین به قول حکیم فردوسی، همه ی ما انسانها، تسلیم مرگیم چه پادشاه که تاج بر سر دارد و چه سرباز که کلا هخود بر تارک. و آنکه باقی و جاوید است تنها خداست.
فرجام سخن اینکه، هان ای عزیز از دست رفته! تو که در زمان حیاتت دریایی بودی و با کی از توفان نداشتی و همه ی عمر چون دریا خوابت آشفته بود؟ حال چه پیش آمده است که این چنین سنگین، در آرامش دریای بی توفان آرمیدی و دریا دریا، توفان در دل بیقرار عزیزان و یارانت به جا نهادی؟! ت
وهان ای معلم فرهیخته ی روزگار ما در جوار حق و رضوان الهی آسوده باش زیرا مرگت دست کم پیام مهمی به همه ی ما خاکیان - بویژه به صاحبان قدرت و ثروت - هدیه کرده است که برسر دنیای دون، نزاع و مرافعه نکنیم و جنگ و داوری را به کناری نهیم زیرا :
نه عمر خضر بماندو نه ملک اسکندر /نزاع بر سر دنیای دون مکن درویش
مجلهی الکترونیکی تاریخ و فرهنگ رودبار گیلان دارای تحلیل تحقیقی و پژوهشی است .
مسئولیت مقالات بر عهده نویسندگان و محققان است .
مدیریت مجله هیچ گونه دخل و تصرفی در مقالات ندارد.
هرگونه استفاده از محتویات مقالات مجله بدون هماهنگی پیگرد قانونی از مراجع ذیصلاح دارد .
فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.